Thursday, August 24, 2006


"زمستان"

درخت منم
كه در بی برگی فصلهام
باد از درون شاخه هام
ساز می زند
هر استخوانم
ني يست با هفت بند و شش حفره.
درخت منم
كه عريانی شاخه های شكسته ام
هيزم تنورهای زندگی ست.
به قامت تركه ای
كه وقت فرود
جيغ درد را كشيده است.

درخت منم
كفش به دور انداخته
تا تنفس كلمات اعماق زمين
در گوشهای پام رخنه كند
در لاي دندانهای زمين
دميده شوم.
زمستان
فصل همدلی شاخه هاست با خاك
باد
برف
آتش
...
زمستان
فصل ميوه های صداست
فصل موسيقي
در دهان نابيناي گوشهاتان
...

*** *** *** ***



" حوا زني که شوهرش آدم بود "

(تو زيباترين مرد تاريخ بودی
كه خدا از حنجره ات
نی می نواخت
و باغ
سرزمين رويايی روحت!)
سيب زريني كه می درخشيد
حقيقت لبانت بود
كه خورشيد قلبت را منعكس می ساخت.
چقدر ميوه در اين باغ پس زدم
تا برای درك طعم لبانت
آلوده ی هيچ طعمی نباشم...
آري
خدا بود كه حنجره ات را می نواخت
و من بودم
كه به سازش می رقصيدم
پس تو ؟
با آن لبان ممنوع
و نگاهی كه خورشيد دلت را
چون ققنوسی شعله می كشيد و
خاكسترم می كرد؟!!
آمده بودم در آن حوالی
تا نی از خدا بگيرم
كاغذش كنم
تا راز مهر خورده ی دهانت را
آرام در مركب كلمه ای جاری كنی
چشم هات طاقت از كفم ربود
قلبم
لبهای لرزانی شد
كه مست از بوی سيب عشق
بوسه چيد
با تو غلت زدم اما
شانه های خدات بود
كه بر زمين كوفت
از بلوغ خود ترسيدی
دانه ی دلت
در هم آغوشی با سرزمين عشقم
قد كشيد
و روی تنم
برگ داد و شكوفه.
اولين پيراهن تاريخي من
رویش بلوغ شرمي بود
كه تنها
با دست های اشتياق تو پس رفت
آنجا كه هيچ خدايي را
اجازه ی نگريستن نبود
آاا...ه آدم
آن كدام سيب بود كه هر بار كه چيدم
دوباره
تازه
تازه روييد...

*** *** *** ***

برای رنگ سيب لبهای آدم ،سرخی به دلم نمی نشست،تنها به سيبی زرد فكر می كردم،شبيه دلي كه نور می افشاند.دل و لبی كه يك كلمه را چون نبض حيات می تپند .تا به اين نوشته ی سهراب سپهری در" اتاق آبی "برخوردم:

"""(Ratnasambhava)با زمين تطابق دارد ، رنگ سنتي و تمثيلي زمين زرد است. كه در صفاي كامل خود در فلز گرانبها (طلا) و يا در گوهر (ratna) مي درخشد ، و همان كيمياست (cintamani) .
اما زرد، اين رنگ ، به گفته پرتال ، هم نشان پيوستگي به حق بود و هم آيت زنا. به چشم يوناني ، سيب طلا هم كنايه از سازش و عشق بود و هم ناسازگاري و فرجام بد : آتالانتا سيبهاي زرين باغ هسپريد ها را به چنگ آورد. پس تبارش بر باد رفت.
در آيين مسيح ، رنگ زرد ، كه وقتي آيت سرور بود . رنگ رشك و خيانت شد. رنگ لباس يهودا شد در پرده ها ، در گوگول ، رنگ زرد مي ترساند ، از نمايشنامه " شبها در ده" تا " تاراس بولبا" زردي زياد مي شود تا در جلد دوم " ارواح مرده" مصرف زرد به اوج
مي رسد ، در كار اليوت زرد همسايه گناه است :
" Sitting along the beds edge, where
you culled the paper from your hair
On clasped yellow soles of feet
in the palms of both soiled hands."
باشو ، خيلي دور از اليوت ، به همسازي صوت و چشمه صوت گوش مي دهد :
"قناري با صداي زرد فرزندش را مي خواند."
گوته Farbenlehre، كه رنگ را رنج نور مي داند ، درباره رنگ زرد صفت edel و unedel را به كار مي برد ، در جزيره Nias ، لوالانگي
(Lowalangi) كه خداي برتر است و به جهان برتر وابسته است. مظهر نيكي و حيات است. و رنگهايش زرد و طلايي است. در هند دراويدي ، در مراسم آييني ازدواج ، خواهر داماد يك سيني به سر مي برد كه در آن مايعي است زرد : mangaltanni آميزه اي از آب و زعفران و آهك كشته ، رنگ زرد مالگالتاني نشان سرور و كاميابي است. شكوه زرد در سومين روز بارد و تودل (Bardo Thodo) تماشايي است : " در سومين روز ، صورت ناب عنصر خاك چون فروغي زرد مي تابد. همزمان ، از قلمرو زرين جنوب ، شكوه رانتاسامبها واي فرخنه سر مي زند ، با تني زرد فام و گوهري در كف ، بر تخت اسب پيكر ،در آغوش ماماكي ، مادر الهي.
سرچشمه ناب و ازلي ادراك به سان پرتو زرد فام حكمت مساوات مي درخشد..."""

و در چین، رنگ زرد نماد خرد والا و روشن‌بینی بوده است.
به نظرم لايه های مفهوم اسطوره ای اين رنگ در سازش و ناسازگاری؛عشق و نبرد؛خرد؛لذت كام گرفتن و عصيان خدای شكست خورده ؛راز آلودی اين بوسه را تكميل می كرد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home