Friday, July 21, 2006








ما بزرگ شده ایم و کارهای بزرگ در خور ماست.
سنگ ، انسان معمولی ، گلدان .... نه ، این ها مال بچه هاست ... وقتی بچه بودیم ، نقاشی ما از این ها پر بود . حیف از نگاه ما که روی این چیزها بنشیند.

خوشا به حال ما که با چند قدم از روی همه چیز رد می شویم ... تنهایی،مراقبه،خویشتنداری، شور ، حال ، عشق ... از هر کدام اندکی بچشیم کافیست ، هیچ چیز نباید زیاد وقت ما را بگیرد !

تازه تماشای سیب وقت می خواهد و تماشا با شتاب زندگی ما ناسازگار است . پایه ی کارها بر هم چشمی است . اگر برای تماشای سیب درنگ کنیم ، همکارها جایزه را خواهند برد.پس برویم دیگ زودپز احساس بخریم و در زمانی کوتاه میز زندگی را با خوراک های رنگ به رنگ بیاراییم ...

سهراب ـ دیماه ۴۳
متن كامل را در صفحه ی قاصدك عزيز در سياه مشق بخوانيد.

*** *** *** ***

كسی چنان در مركز جهان خويش ،مانا آقايی نقش بسته است كه برای حس يگانه شدن با او وبلاگی با نامش جعل كرده .سطرهايی را هم به نام شعر به مانا نسبت داده ست.
اين وبلاگ تقلبی ست و سايت مانا آقايی و ليلا فرجامی در طومار به تازگي راه اندازی شده ست.

2 Comments:

Blogger مجله اثر said...

سلام فریبا
خوبی؟

2:04 PM  
Blogger Fariba Shadkohan said...

شاهرخ عزيز سلام،سوال سختی پرسيدی،به گمانم حالم خوبه.لحظه های روبرو شدن با خود لحظه های عجيبيه،انگار در شاهرگهای هستی خود قدم می زنی،مسلما درد داره و هم لذت.انگار ازدحامی از چشم هايی كه می خواست به جای چشمهای تو ببينه و جهان رو اونطور القا كنه كنار می ره. حالا ديگه خودت هستی.می خوام مثل كودكی هام زمين بخورم از درد گريه كنم،بخندم،گاهی هم به شانه هاي زمين سنگی مشت بكوبم در حالی كه می دونم جز دستهای خودم صدای ناله ای از اون نخواهم شنيد.مرسی از مهربانيت برای احوال پرسيت.اميدوارم هوای فرانكفورت هرگز نتونه آفتاب اصفهان رو در قلبت منجمد كنه.

8:27 PM  

Post a Comment

<< Home