Friday, June 23, 2006


"سيگار"
من در اين لحظه يك شك بزرگم
به همه ی كلماتی كه اعتبار تاريخيشان
چون سختی اصالت سنگ و كوه
به تاراج تونلها رفته است
و در قطارهای سريع السير زيرزمينی
آدمهای فلزی
طبيعت سرد مدرنشان را
تبليغ می كنند.
نه تاريخ نه روزنامه
هر دو برهنه اند
و سلاخی ابهام
رسالت مقدسشان شده است.
...
نه غروب می كنی
نه طلوع می شوی
تنها به درازای قد يك سيگار مرغوب
از گوشه ی نيمه مردانه ي لبهاي يك فيلسوف
در گوشه ی كافه ای تاريك
تاريخ مصرفت به پايان می رسد.
او گمان می كند تو را سوزانده است
و دود تورا بلعيده است و انتهات را
به نشانه ی فرديت
در جای سيگاری جا گذاشته است
تو گمان می كنی فهميده شدی
و چيزی از خود را
برای حبس خاطره ی سوختن
نگاه داشته ای.
نامش چيست؟
خودارضايی مازوخيستی مدرن؟

5 Comments:

Blogger مجله اثر said...

و دود تورا بلعيده است و انتهات را
به نشانه ی فرديت
در جای سيگاری جا گذاشته است
خیلی ممنون فریبا جان.
برایت بهترین آرزوها را دارم.

6:33 PM  
Blogger Fariba Shadkohan said...

ممنون شاهرخ عزيز.

9:09 AM  
Blogger مجله اثر said...

فریبا جان سلام،
مدتی است که کم پیدایی! پیغامت را شنیدم. ممنون از تماست. من و ساقی هم از تو تشکر می کنیم.
امیدوارم در هر کجا که هستی، به بهترین شکلی، کارهایت به پیش برود دوست عزیزم.

4:11 AM  
Blogger Arash said...

سلام
شعر زیبای شما در ایران امروز قرار گرفته، باز هم از این لطف ها بکنید.
با درود شهرام
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/9273/

11:32 PM  
Blogger Fariba Shadkohan said...

سلام شاهرخ عزيز خوشبختانه مشكل قحطی اينترنت برطرف شد و برگشتم...
آقای فرزانه فر سلام لطف من يا شما و مهربانيتان كه صميمانه شادم كرد!ممنون! وقتی لغت" بسيار "به كليشه تبديل شد؛ يك ممنون تنهای عميق...شايد همين.

3:48 PM  

Post a Comment

<< Home