"سيگار"
من در اين لحظه يك شك بزرگم
به همه ی كلماتی كه اعتبار تاريخيشان
چون سختی اصالت سنگ و كوه
به تاراج تونلها رفته است
و در قطارهای سريع السير زيرزمينی
آدمهای فلزی
طبيعت سرد مدرنشان را
تبليغ می كنند.
نه تاريخ نه روزنامه
هر دو برهنه اند
و سلاخی ابهام
رسالت مقدسشان شده است.
...
نه غروب می كنی
نه طلوع می شوی
تنها به درازای قد يك سيگار مرغوب
از گوشه ی نيمه مردانه ي لبهاي يك فيلسوف
در گوشه ی كافه ای تاريك
تاريخ مصرفت به پايان می رسد.
او گمان می كند تو را سوزانده است
و دود تورا بلعيده است و انتهات را
به نشانه ی فرديت
در جای سيگاری جا گذاشته است
تو گمان می كنی فهميده شدی
و چيزی از خود را
برای حبس خاطره ی سوختن
نگاه داشته ای.
نامش چيست؟
خودارضايی مازوخيستی مدرن؟
5 Comments:
و دود تورا بلعيده است و انتهات را
به نشانه ی فرديت
در جای سيگاری جا گذاشته است
خیلی ممنون فریبا جان.
برایت بهترین آرزوها را دارم.
ممنون شاهرخ عزيز.
فریبا جان سلام،
مدتی است که کم پیدایی! پیغامت را شنیدم. ممنون از تماست. من و ساقی هم از تو تشکر می کنیم.
امیدوارم در هر کجا که هستی، به بهترین شکلی، کارهایت به پیش برود دوست عزیزم.
سلام
شعر زیبای شما در ایران امروز قرار گرفته، باز هم از این لطف ها بکنید.
با درود شهرام
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/9273/
سلام شاهرخ عزيز خوشبختانه مشكل قحطی اينترنت برطرف شد و برگشتم...
آقای فرزانه فر سلام لطف من يا شما و مهربانيتان كه صميمانه شادم كرد!ممنون! وقتی لغت" بسيار "به كليشه تبديل شد؛ يك ممنون تنهای عميق...شايد همين.
Post a Comment
<< Home